دانلود کتاب رمان برگ زرد پاییزی

ساخت وبلاگ

نمیدونم چرا ازم بدشون میاد یعنی میدونم ولی مگه من خواستم پسر عزیز کرده داداششون عاشقم بشه و اونجوری گند بزنه به زندگی خودشو و من با یادآوری گذشته یه آه میکشم که خاله ساکت میشه و بلند میگه
-اصلا حواست به من هست دو ساعته دارم حرف میزنم فقط زل زدی و تند تند آه میکشی
-بله حواسم بود خاله میشه حالا برم اتاقم استراحت کنم تازه از سر کار اومدم خستم
-ببین طاهره خانم این دختریه که تربیت کردی حالا هی پشتشو بگیر حتی بلد نیس به بزرگترش احترام بذاره
من به خاطر این کلی پیش اعظم خانم ازش تعریف و تمجید کردم تا راضی بشه واسه پسرش بیاد جلوحالا خانم حتی ما رو … حساب نمیکنه.

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 182 تاريخ : يکشنبه 27 فروردين 1396 ساعت: 5:13

خبرنامه