دانلود کتاب رمان همیشه تنها

ساخت وبلاگ

مگر می شد حسرت نخورد، کسی توی دلم نبود که بفهمد چه زجری می کشم. ننه کفایت با پدرم قهر کرده بود، همیشه وقتی خواستگاری برایم می آمد و با بهانه گیری ها و سخت گیری پدر و برادرم از این خانه بیرون می رفت، چند روزی را قهر می کرد و بعد هم خودش آشتی می کرد. نمی دانم چرا هیچ کس به احساس و قلب من توجهی نداشت، به اندازه ی همه ی دنیا قلبم شکسته بود و احساس تنهایی می کردم، حوصله ام سر رفته بود و کم خوراک و کم خواب شده بودم.
دوست داشتم من هم زندگی خودم را داشته باشم و صاحب بچه ای باشم.
سنم روز به روز بالاتر می رفت و هر روز تنهاتر از قبل بود.

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 145 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 5:22

خبرنامه