دانلود کتاب رمان سکوت بی پروا

ساخت وبلاگ

روزهای خوبی را میگذرانی
میخندی، شادمانه به گردش میروی
خوشحالی، همه چیز داری...
اما
یک شب،
بعد از روزهای خوبت، معشوقه ات دیگر دوستت نخواهد داشت...
و تو
چقدر به یاد من که عاشقت بودم
اشک میریزی
چقدر حسرت میخوری
و چقدر دلت برای کسی که دوستت داشته باشد تنگ میشود!
یک چیز را میدانی ؟
تازه میفهمم "معشوقه" بودن
از "عاشق" بودن
خیلی بهتر است ...
و من
معشوقه ای هستم
که دیگر عاشقت نیست
اما واژه به واژه ی عشق را عاشقی میکند...

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 189 تاريخ : سه شنبه 26 بهمن 1395 ساعت: 10:58

خبرنامه