کتاب زندگی تلخ من با پایان خوش داستانی عاشقانه برگرفته از حقیقت را روایت میکند.
در بخشی از کتاب زندگی تلخ من با پایان خوش میخوانیم:
امروز روز پاییزی بود هوا سرد شده بود صبح با هوای سردی که به صورتم خورد از خواب بیدار شدم به غیر مامان بزرگ و داداشم کسی خونه نبود رفتم آشپزخونه دیدم دارن صبحونه میخورن...
- سلام مامان جون سلام داداشی
مامان جون: سلام صبحت بخیر دخترم
رضا (داداشم):سلام معصوم چه عجب بیدار شدی
- مامان جون مامان اینا کجان؟
مامان جون: رفتن دادگاه امروز تموم میشن
-یعنی دیگه تموم شد...
برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 185