کتاب رمان همیشه یکی هست داستان دختری به نام بلبل را روایت میکند که روزگار سختی را گذرانده است.
مشکلات و سختیها از او به جای دختری با احساسات لطیف، پسری ساخته است که بتواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. روزگار برای بلبل موقعیتهایی را رقم میزند که زندگیاش را دستخوش تغییراتی میکند و باعث میشود که از حالت تدافعی و پسرانه خارج شود و هویت دخترانهی خودش را دوباره پیدا کند.
در بخشی از کتاب رمان همیشه یکی هست میخوانیم:
هوی عمله کجایی؟ حواست به جلو پات نیست؟ میخوای خودت و بکشی چرا بقیه رو تو دردسر میندازی؟
اخمام و تو هم کشیدم و سرم و آوردم بالا راننده پسر جوونی بود ماشینشم پراید بود مثل خودش با داد گفتم:
– عمله هفت جدته. رات و بکش برو.
تو چشمام خیره شد و با پوزخند گفت:
– مثلاً نرم چیکار میکنی؟
نفسم و پر صدا بیرون دادم. حالا هی بهشون وقت بده فرار کنن خودشون تنشون میخاره! همونجوری که دستام توی جیب کاپشن رنگ و رو رفتم بود به سمتش رفتم و با بیخیالی ذاتیم گفتم:
– اگه سرت به تنت زیادی کرده یه دقیقه دیگه اینجا وایسا تا بهت نشون بدم.
دوباره نیشخند زد و گفت:
– مثلاً از دست یه دختر غربتی چه کاری بر میاد؟
– ببین داداش اینجا محلمه! همه من و میشناسن. کافیه یه ندا بدم بچهها بریزن اینجا. شیر فهم شد؟ گاز ماشینت و بگیر و برو.
برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 178