دانلود کتاب رمان تسخیر شده 2 (راز یاقوت سرخ)

ساخت وبلاگ

کتاب رمان تسخیر شده 2 (راز یاقوت سرخ) به قلم هدی موتورچی، ادامه‌ی رمان تسخیر شده 1 (گذر از زمان)، اثری پر از احساس و رمز و راز در ژانر فانتزی است.

اسما دیگر فهمیده کیست و چه هدفی دارد. قلب او هنوز هم به عشق صاحب واقعی یاقوت می‌تپد. او باید برای رسیدن به صاحب واقعی یاقوت با موجودات ترسناک و مهاجمی که در همه‌ی مکان‌ها و زمان‌ها حضور دارند، مقابله کند. اما آیا او می‌تواند به زندگی خود سر و سامان دهد؟

همواره موجوداتی عجیب در اطراف ما زندگی می‌کنند که دیده نمی‌شوند و با قدرت‌های ماوراءالطبیعه‌شان، اسباب زحمت و رنجش ما را فراهم می‌آورند. در گذشته‌های دور دیواری فرضی از انسان‌ها در برابر این موجودات محافظت می‌کرد اما سرانجام با جدا شدن یک شئ گران‌بها از این دیوار، حفاظ شکسته شد و دنیای انسان‌ها در معرض انحطاط و نابودی قرار گرفت. در این دنیا موجودی که به عمد نام برده نمی‌شود، به انسان‌ها یورش می‌آورد و با تسخیرشان آن‌ها را به سمت دیوانگی و انهدام شخصیت سوق می‌دهد و این شروعی است برای رقابت انسان و موجود مهاجم...

در بخشی از کتاب رمان تسخیر شده 2 (راز یاقوت سرخ) می‌خوانیم:

کیوان رسا در حالی که با طمأنینه روی مبل نشسته و پا روی پا انداخته بود، به دختر جوان می‌نگریست. او درست در مقابلش قرار داشت. روی مبلی که به بیمارانش تعلق داشت، نشسته بود و با کیفش بازی می‌کرد. از چهره‌اش پیدا بود که اعتماد به نفس کافی ندارد. با کوچک‌ترین صدایی از جا می‌پرید و ترسش را با مالش دندان هایش برهم نشان می‌داد. به نظر می‌آمد وضع او از بیمارانی که تا به حال داشته، بدتر است. پس با یک مشاوره‌ی ساده نمی‌توانست کاری از پیش ببرد.

کم کم کیوان رسا به این نتیجه می‌رسید که تنها چاره‌ی کار هیپنوتیزم کردن اوست که آن هم بدون ریسک نبود. باید کاری می‌کرد تا خاطرات بد را به دست فراموشی بسپرد و ترسش را از آن موجودات خیالی از بین ببرد.
بالاخره تصمیمش را گرفت. دستانش را بر هم مالید و از پشتی مبل فاصله گرفت. نگاه دختر جوان هنوز هم پریشان و پرتنش بود. لبخندی زد و با صراحت گفت:
«باید هیپنوتیزم بشی. اینطور می‌تونم کمکت کنم تا از شر اون موجودات خلاص بشی... موافقی این کارو با هم انجام بدیم؟»
دختر جوان لبان لرزانش را بر هم فشرد و آب دهانش را با صدا قورت داد. کمی تردید داشت ولی بالاخره سری به نشانه‌ی تایید پایین انداخت.
کیوان رسا با نگاهی عمیق تر او را برانداز کرد. به نظر می‌آمد بیمارش از هیپنوتیزم وحشت دارد پس باید به او اطمینان خاطر می‌داد که مشکلی پیش نمی‌آید.

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 241 تاريخ : پنجشنبه 9 اسفند 1397 ساعت: 17:47

خبرنامه