کتاب رمان گوهر مقصود نوشته دل آرا دشت بهشت داستان زندگی دختری به اسم ساغر که ۱۶ سال دارد و از کودکی برای ازدواج با پسرعمویش در نظر گرفته شده اما این موضوع او را رو عذاب میدهد، پیشنهاد ازدواج او و پسر عمویش مسعود، از جانب پدر خود ساغر بوده و ساغر سعی میکند پدرش رو متقاعد کند که میلی به این ازدواج ندارد و...
در قسمتی از رمان گوهر مقصود میخوانید:
برش لباس تموم شد و رها هم تاییدش کرد، وسایلمون رو جمع کردیم و به همراه عالیه از خیاطی بیرون اومدیم.
تا به خونه برسیم عالیه تو خودش بود. وارده محلهی خودمون که شدیم صبرم تموم شد و گفتم:
عالیه چته؟ حوصلهام سر رفت!
عالیه با لبهای جلو اومده گفت:
پسر عموت کی میاد؟
شونههام و بالا انداختم:
بابا میگه تو همین یکی دو روز میاد.
یعنی... یعنی اگه بیاد...
نفسش رو بیرون فرستاد:
اگه بیاد و تو رو بخواد! تو باهار میری؟
سرم و کج کردم و گفتم:
نمیخوام به چیزی فکر کنم. حداقل تا وقتی اتفاق نیفتاده.
عالیه با پافشاری ادامه داد:
ولی فرهاد نمیذاره. به علی هم گفته، اگر ساغر بخواد زن کس دیگهای بشه...
برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 160