رمان احساس من معلول نیست نوشته سمیه ف.ح است.
در بخشی از این رمان میخوانید:
ﺗﻮی آﯾﻨﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺧﻮدش اﻧﺪاﺧﺖ. ﺑﺪ ﻧﺒﻮد! ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺳــﺎل، ﺧﺎﻧﻮادهٔ ﻋﻤﻪاش از ﺗﺒﺮﯾﺰ ﺑﻪ دﯾﺪﻧﺸﻮن ﻣﯽاوﻣﺪن و ﻫﻨﮕﺎﻣﻪ دﻟﺶ ﻧﻤﯽﺧﻮاﺳﺖ ﺑﺪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺑﯿﺎد، ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﯽ رو ﮐﻪ رو زﻣﯿﻦ رﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮد رو ﺟﻤﻊ ﮐﺮد و ﻣﺮﺗﺐ ﺳﺮﺟﺎﺷﻮن ﮔﺬاﺷﺖ ﻧﮕﺎﻫﯽ اﺟﻤﺎﻟﯽ ﺑﻪ اﺗﺎق اﻧﺪاﺧﺖ و ﺑﻌﺪ آروم ﺑﻪ ﻃﺮف ﭘﻠﻪﻫﺎ رﻓﺖ. ﺑﺎ اﯾﻨﮑﻪ ﭘﺪر وﻣﺎدرش اﺻﺮار داﺷﺘﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﺮاﯾﻂ ﺟﺴﻤﯿﺶ، ﯾﮑﯽ از اﺗﺎﻗﺎی ﭘﺎﯾﯿﻦ رو ﺑﺮداره، ﻫﻨﮕﺎﻣﻪ ﺑﺎﻻ رو ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ داد. دﯾﺪن ﻓﻀﺎی ﻗﺸﻨﮓ ﺣﯿﺎط از ﻃﺒﻘﻪی دوم دﻟﭽﺴﺐ ﺗﺮ از ﻃﺒﻘﻪ ی اول ﺑﻮد. دﯾﮕﻪ ﻋﺎدت داﺷﺖ ﺑﻪ ده ﭘﻠﻪای ﮐﻪ ﻫﺮ روز ﺑﺎرﻫﺎ اوﻧﺎ رو ﺑﺎﻻ، ﭘﺎﯾﯿﻦ میﮐﺮد. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮑﯽ از ﮐﻔﺸﺎش، ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ از دﯾﮕﺮی ﺑﻮد. ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل ﺑﺎزم ﻣﯽﻟﻨﮕﯿﺪ. ﯾﻪ ﭘﺎش ﮐﻮﺗﺎﻫﺘﺮ ﭘﺎی دﯾﮕﻪاش ﺑﻮد و در ﺿﻤﻦ ﻣﺨﺘﺼﺮی ﻫﻢ ﺿﻌﯿﻒ ﺗﺮ.
کتاب سبز...برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 260