یک دختر تنها! بی کس! پیله تنهاییش را خودش تنیده! پیلهاش سنگیست! اما سنگ هم فرو خواهد ریخت، کافیست که جویباری عاشقانه نرم و لطیف از کنارش گذر کند! کجاست این جویبار؟
او مینوازد همچون اسمش طنین مینوازد تا درگیر و دار دنیا از ناملایماتش بگریزد!
او را خسته کردهاند. لبخند را از او گرفته برایش غم به ارمغان آوردهاند…
کجایی جویبار باید تن او را غسل دهی. خسته در پی انتهای زندگیش راه میرود!
چندی است که کشتی شکسته قلبش پهلو نگرفته و تنها در دریای خروشان سرگردان است!
طنیناش را میشنوی؟ نوای درد مینوازد!
برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 245