دانلود کتاب رمان هیاهوی دلدادگی

ساخت وبلاگ

 در کتاب رمان هیاهوی دلدادگی می‌خوانید:

با صدای باز شدن در سرم را از روی پاهایم که درون شکم جمعشان کرده بودم برداشتم و به زن چادر به‌سر مقابلم چشم دوختم.
- پاشو باید بریم. تکیه‌ام را از دیوار سرد سلول می‌گیرم و از جا بر‌می‌خیزم، دستی بر روسری‌ام می‌کشم و گره‌اش را محکم‌تر می‌کنم.
کاشکی آنقدر جرات در خود داشتم که با همین دست‌هایم، راه نفس کشیدنم را سد می‌کردم.
نگاهی به هم سلولی‌ام انداختم، در سکوت، با چهره‌ای بی تفاوت به حرکاتم چشم دوخته بود، حتی برای او هم، بود و نبودم اهمیتی نداشت.
_بجنب وقت ندارم الاف تو باشم.
با صدای حرصی زن به سویش می‌روم و با اشاره‌اش دستم را بلند می‌کنم. سردی دست بند آهنی دور مچ دستم، عذابی که مانند خوره در تمام وجودم رسوخ کرده بود را چند برابر می‌کند و سردرد بی امان، چشمانم را بر هم می‌فشارد.

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 144 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 6:21

خبرنامه