- امروز پنجمین خرابکاریه، مراسم چهلم خراب شه دودمان همه رو به باد میدم.
صدای فریادش آنقدر گویا و رسا بود که صدا از هیچکس در نمیآمد.
معمولاً از زمانی که برگشته بود، صدایش به گوش کسی نمیرسید و ذات کم حرفش با خارج رفتن هم عوض نشده بود.
سر همه پایین بود و کسی آتش گرفتن خرمن گندم را گردن نمیگرفت.
دندان قروچه ای کرد و نفرتش از این ملک و خان بودن را سر آن ها خالی کرد:
- وای به روز کسی که بدونم تموم این خرمن سوزوندنا، زیر سر اونه.
پوستشو میکنم توش پر کاه میکنم، بشه مترسک باغ و مزرعه!
برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 232