عاشق را که برعکس کنی میشود "قشاع"
دهخدا را میشناسی؟
لغت نامه اش را که باز کردم نوشته بود:
قشاع: دردی که آدم را از درمان مأیوس میکند…
بغض داشت خفهام میکرد ولی سعی میکردم محکم باشم که نشنوه، نبینه و نفهمه ضعیفم ... دلم میخواست برگردم خونه... ای کاش بابا مهراد یه کم از قوانینشو نادیده میگرفت تا من اینجا نمونم... قلبم داره می ایسته دیگه وقتی امیرحسین نیست برای چی باید اینجا باشم چرا بابا نذاشت که برگردم خونه؟! کاشی مهران اینجا بود دلم آغوش داداشمو می خواد که با تموم وجود درکم می کنه، دارم از این همه تنهایی دیوونه میشم، دستمو روی شکم برجستهام گذاشتم انگار برای شش هفت ماه این شکم زیادی بزرگ بود انگار توپ بسکتبال قورت داده بودم با اینکه بچه ام را داشتم ولی تنهایی بی نصیبم نکرده بود و احساسشو بهم التماس میکرد.
کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 154 تاريخ : جمعه 12 خرداد 1396 ساعت: 4:56