دانلود کتاب رمان سوخته دامانم

ساخت وبلاگ

نیمی از صورتش سوخته بود... سوخته که نه مچاله بود... پوست تیره و سبزه‌اش مثل یه تیکه چرم بهم پیچیده بود و دل آشوبه‌ام رو بیشتر می‌کرد.. گونه‌اش...فکش ...حتی پوست محکم گردنش...ترسناک بود...ترسناک که نه...عذاب آور بود...شونه‌های پهن ... قدبلند بود و درشت...به شدت شبیه به قیصرهای ده‌ه‌های چهل و پنجاه ...

«- من برم پیش زینال ننه..؟؟؟!!!

- چه کنم دختر...؟ نمیتونم خرجتو بدم... خودت که میدانی حال و روزم ... خودم سر بارم ننه..

ولی اون داراست.. دستش به دهنش میرسه و میتانه خرجت بده...عبید باش حرف زده...حاضر شده قبولت کنه...

- ولی زینال اخلاقی نداره ننه...ترسناکه صورتش...

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 163 تاريخ : جمعه 12 خرداد 1396 ساعت: 4:56

خبرنامه