دانلود کتاب داستان یک مرگ

ساخت وبلاگ

جیم تروسدیل در غرب مزرعه ای که برای کاشت آماده شده بود، کلبه ای داشت. کت روستایی اش را پوشیده روی صندلی کنار یک بخاری خاموش نشسته بود و داشت نسخۀ قدیمی مهاجر تپه های تاریک را می خواند که کلانتر بارکلی همراه با چند تن از مردان شهر به عنوان دستیارانش، او را یافتند.
کلانتر بارکلی میانۀ در که تقریبا همۀ آن را پر کرده بود و فانوس خودش را در دست داشت ایستاد، نگاهش کرد، گفت:
از اونجا بیا بیرون دستاتو هم بالا بگیر. اسلحه نکشیده ام و نمی خوام هم بکشم...

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 188 تاريخ : جمعه 8 ارديبهشت 1396 ساعت: 15:57

خبرنامه