دانلود کتاب رمان هبوط

ساخت وبلاگ

رایحه هفت سال پیش از گذشته اش فرار کرده. حالا با آشنایی آدم های تازه سعی داره آدم جدیدی باشه و رایحه گذشته را فراموش کنه.
به خانه ویلایی مادر بزرگ المیرا نقل مکان میکند.خانه امن است ولی اهالی خانه برای او خطر آفرینند! خطر عشق!

دست ها.. دست ها خیلی مهم بودند! دست ها کارهای بزرگی انجام میدادند! دست ها آشپزی میکردند، ساختمان می ساختند، دست ها قاتل هم می شدند! اما یک کار مهم دا شتند، از همه مهمتر، دست ها نوازش میکردند! دست هایی بین موهایم بود اما من حالم خوش نبود!

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت: 20:16

خبرنامه