دانلود کتاب نمایشنامه دهن‌بند

ساخت وبلاگ

  کتاب, نمایشنامه, دهن‌بند نوشته‌ی آلفونسو ساستره با لحنی تند و گزنده اما به شکلی غیر‌مستقیم اختناق و وحشت و سرکوب حاکم بر جامعه‌ی آن روزگار اسپانیا را به تصویر می‌کشد.

آلفونسو ساستره (Alfonso Sastre) یکی از برجسته‌ترین نمایشنامه,‌نویسان معاصر اسپانیا و در کنار آنتونیو بوئرو بایخو یکی از ارکان متحول‌کننده‌ی تئاتر معاصر این کشور است. تئاتر وی که همواره ناقد دیکتاتوری و حکومت‌های سرکوب‌گر بوده از بدو پیدایش همواره به دست ممیزی حکومت فرانکو ممنوع می‌شد. وی در مخالفت با بوئرو بایخو و اندیشه‌ی پوسیبیلیسم وی که هر فرصتی را برای کوبیدن و به انتقاد کشیدن خفقان موجود در جامعه موجه می‌دید، با نقد این دیدگاه، خط مشی‌ای کاملا افراطی در انتقاد اندیشه‌های دژخیمانه پیش گرفت و لذا در زمان دیکتاتوری فرانکو تئاترش به هیچ عنوان فرصت به صحنه رفتن و عرض اندام نیافت.

او نه تنها در حلقه‌ی روشن‌فکران چپ افراطی لحاظ می‌شود بلکه سابقه‌ی زندان به دلیل حمایت از گروه جدایی طلب باسک را در کارنامه‌ی خود دارد. او در فیلم‌نامه‌نویسی، مقاله و شعر نیز ید طولایی دارد و علاوه بر پنجاه و شش نمایشنامه,‌ای که نگاشته دفاتر شعر و مقاله‌ی فراوانی نیز به چاپ رسانده است. تئاترش در سراسر اروپا، آمریکای لاتین، روسیه و کشورهای دیگر بارها به صحنه رفته به زبان‌های مختلف ترجمه و انتشار یافته و از شهرتی جهانی برخوردار است. دهن‌بند یکی از معدود آثار وی است که موفق به عبور از صافی سانسور فرانکو شد.

قتلی به دست رئیس مستبد یک خانواده صورت می‌گیرد و همگان که به نوعی از عامل بودن وی آگاهند از اذعان و اعتراف آن نزد مقامات طفره می‌روند تا آن که عروس خانواده که خود به نوعی قربانی زورگویی‌ها و تعدی پدر شوهر خود است جرأت لو دادن جانی را نزد پلیس می‌یابد اما کار به زندان و مجازات خاطی قاتل اتمام نمی‌یابد.

عمق دیکتاتوری خود را بعد از از بین رفتن دیکتاتور می‌نمایاند و نه فرد بلکه سیستم‌های مبتنی بر سلطه‌گری و زورگویی و اختناق عمق فاجعه را حتا پس از از بین رفتن حاکم رونمایی می‌کنند و هنر ساستره دقیقا در همین نشان دادن روح استبداد و برملا کردن ماهیت آن است که دیده می‌شود.

در بخشی از کتاب, نمایشنامه, دهن‌بند می‌خوانیم:

خوآن - توی ده بهم گفتند پلیس چی فکر می‌کنه. که جانی یا جانی‌ها توی ماشین باهاش می‌اومدند. قبل از رسیدن، قبل از رسیدن به جایی که ماشین وایستاده، بهش تیر زدند، واسه همین تو تونستی صدای تیر رو بشنوی، من که چیزی نشنیدم... بعد از ماشین پیاده شدند و جنگل رو رد کردند تا رسیدند به جاده‌ی اصلی، اون‌جا هم یک ماشین دیگه منتظرشون بوده تا فرار کنند. اما چه انگیزه‌ای واسه کشتنش داشتند؟ هیچی معلوم نیست.

لوئیسا - نه. هیچی معلوم نیست. واقعا هیچی معلوم نیست.

خوان - منظورت چیه، لوئیسا؟ قیافه‌ت خیلی اسرارآمیز شده. نکنه تو چیزی می‌دونی؟ راستش از موقعی که این جنایت اتفاق افتاده احساس می‌کنم یک خرده عجیب غریب شدی. همه توی خونه مثل قبل‌ند، جز تو. نکنه چیزی می‌دونی؟

لوئیسا - نه، خوآن. هیچی.

خوان - از من چیزی رو که مخفی نمی‌کنی. هان، لوئیسا؟ چیزی رو مخفی نمی‌کنی.

لوئیسا - نه.

خوان - اگه روزی بفهمم چیزی رو از من مخفی کردی، نمی‌بخشمت. این تنها چیزی یه که ازت نمی‌بخشم. همیشه این رو بهت گفتم.

لوئیسا - (عصبی) باشه، باشه. شنیدم. می‌خوای راحتم بذاری؟

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 199 تاريخ : دوشنبه 12 آذر 1397 ساعت: 1:09

خبرنامه