کتاب رمان زندگی مرموز نوشته زهره امراه نژاد داستان دختری است که با میل خود به هدفی که میخواست نرسید و با اجبار پدر و مادرش ازدواجی نافرجام داشت و دوستانش هم سعی میکنند که به او کمک کنند و...
در قسمتی از کتاب زندگی مرموز میخوانیم:
- مامان ببین دو هفته از این ماجرا گذشته بابا رو راضی کن دوباره بریم خواستگاری سپیده.
مادر- انگار یادت رفته که چه برخوردی با ماکردند؟... بعد نیم نگاهی به حمید انداخت و در ادامه حرفش گفت: والله چی بگم! شاید تا حالا هم جواب مثبت به خواستگارش داده بهتر تو هم دست از سرش برداری اون بنده خدا هم زندگی شو بکنه اگه اون تو رو دوست داشت اون شب خودشو نشونمون میداد و خلاصه که یه اعتراضی میکرد؟
و بعد ما در آهسته با خود گفت: شاید هم دختر از نجابتش بوده که نمیخواسته تو روی پدر و مادرش وایسه؟!.
برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 163