دانلود کتاب رمان ژوزف و لیندا

ساخت وبلاگ

کتاب رمان ژوزف و لیندا نوشته علیرضا بیرقیان داستان مردی است به نام ژوزف که معشوقه‌اش برده‌ی یکی از مردان ثروتمند شهر است، ژوزف تمام تلاشش را می‌کند تا پول تهیه کند و بتواند معشوقه خود را بخرد و تا آخر عمر او را برای خود نگه دارد اما...

در قسمتی از رمان ژوزف و لیندا می‌خوانیم:

ژوزف دست‌هایش را در جیبش فرو برد و دائم به مرگ جک فکر می‌کرد. همیشه وقتی بالای ساختمان روی میله‌های آهنی در خیالات خودش می‌گفت سقوط چه حسی دارد و این که یک قدمیه مرگ بودن چه حالی می‌تواند داشته باشد. جک زن و بچه داشت و حالا آن‌ها یتیم مانده بودن. به کنار خانه‌ی‌ آقای فاکس رسید و منتظر ماند تا لیندا در را باز کند. از داخل خانه صدای سرو صدا می‌آمد. احتمالا آقای فاکس مهمان دارد. لیندا به آرامی در را باز کرد و از پشت در سرک کشید به محض دیدن ژوزف به کتار او آمد و گفت:
- سلام ژوزف
- سلام
ژوزف با سر به داخل خانه اشاره کرد و گفت:
- مهمون دارین؟
- اره سرم شلوغه راستش شرمنده‌ام باید زود برم.
ژوزف که متقاعد شده بود گفت:
- البته...
راستی وسایلتو آماده کن فردا شب حرکت می‌کنیم لیندا که ذوق کرده بود خودش را به آغوش ژوزف انداخت و گفت:
- خیلی عالیه... ژوزف خیلی عالیه. ازت ممنونم.
لیندا ادامه داد.
- راستی ژوزف فرداشب کجا رو داریم بریم؟
- میریم خونه‌ی عمه ماری، چند روز پیش بهش نامه دادم که ما بزودی میایم  آنجا لیندا حالت چهره‌اش عوض شد و گفت:
- تو که می‌گفتی اون از ما کنیزا بدش میاد.
-اره ولی تو دیگه از فردا شب کنیز نیستی.

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 266 تاريخ : پنجشنبه 26 بهمن 1396 ساعت: 10:37

خبرنامه