دانلود کتاب رمان عشق به چه قیمت

ساخت وبلاگ

کتاب رمان عشق به چه قیمت قصه زندگی فریناز، دختر شاد و شیطونی است که عاشق فرزاد شده است. فریناز با فرزاد از هر لحاظی تفاوت دارند، و فرزاد سعی دارد که زندگی و خانواده‌ی فریناز را نابود کند و به فریناز لطمه وارد کند و…

در قسمتی از رمان عشق به چه قیمت می‌خوانیم:

باهم وارد پاساژ شدیم و به مغازه ی مهرداد رسیدیم سارا اول داخل شد بعدم من رفتم داخل مغازه.
به نظر میومد مهرداد نیست ولی فرزاد پشت میز ایستاده بود وبا گوشی صحبت می‌کرد. خیلی سریع خداحافظی کرد و خیلی مودبانه سلام کرد و به ما خوش آمد گفت. منم مثل دفعه ی قبلی هول نشدم وعادی باهاش رفتار کردم. مشغول دیدن لباس ها
شدم یه مانتوی بنفش رو انتخاب کردم به داخل اتاق پرو رفتم بعد از چند دقیقه سارا رو صدا زدم که بیاد و نظر بده صدای در رو که شنیدم در رو بازکردم و همونطور که توی آینه به مانتو نگاه می‌کردم گفتم:
-سارا ببین خوبه بهم میاد؟
صدای سرفه ی مردونه‌ای رو شنیدم برگشتم سمت در که فرزاد رو مقابل خودم دیدم یه لحظه هول شدم و همونطوری که فرزاد بهم
لبخند میزد گفت:
-ببخشید ترسوندمت؟
-نه آخه منتظر سارا بودم.
فرزاد: مهرداد اومد سارا خانوم داره باهاش صحبت می‌کنه اما مانتو خیلی بهت میاد
دستش رو به سمتم دراز کرد و به شالی که توی دستش بود اشاره کرد و گفت:
-فکر کنم بااین شال بهتر باشه میشه سرت کنی.
شال رو از دستش گرفتم یه شال سفید با طرح های خیلی خوشگل بنفش. شال رو سرم کردم درست می‌گفت خیلی بهم
میومد هنوز نتونستم کارا و حرفاش رو هضم کنم اینکه از فعل مفرد استفاده میکنه که صدای در اومد در رو باز کردم:
چهره‌ی فرزاد رو دوباره روبه روی خودم دیدم با لبخند گفت:
-مبارک باشه خیلی بهت میاد خیلی خوشگل شدی.
-ممنون
در رو بستم و لباسام را در آوردم و لباس‌های خودم رو پوشیدم و بیرون اومدم و رفتم سمت سارا که فرزاد گفت:
-فریناز بده به من تا بزارم برات توی جعبه
با دهن باز بهش نگاه کردم که یه چشمک زد و لباس ها رو از دستم گرفت و توی زیبا‌ترین جعبه برام گذاشت و داد دستم
گفتم:
-ممنون چقدر شد؟
فرزاد: این بار رو هیچی

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 181 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 23:49

خبرنامه