دانلود کتاب رمان عشق دردناک

ساخت وبلاگ

کتاب رمان عشق دردناک داستان دختری به نام سیما است که پدر و برادرهایش آدم‌های عیاش و بی‌عاری هستند که کل ثروتشان را به باد دادند و صدها میلیون بدهی بالا آوردند.

پسر یکی از طلبکارا به اسم کوهستان که پسری بی احساس و خشن است سیما را می‌دزد تا بتواند طلبش را از پدر سیما بگیرد. اما پدرش هیچ پولی ندارد که به او بدهد. کوهستان هم دو راه پیش پای اون می‌گذارد یا پول را بیاورد یا دخترش را عقد کند…

در قسمتی از کتاب رمان عشق دردناک می‌خوانید:

گیج بودم و سرم درد می‌کرد نور چشمامو میزد آب دهنمو قورت دادم و چند بار پلک زدم، نگاهم تو چشمای پر شرارتش افتاد. مجددا آب دهنمو قورت دادم این بار از ترس. به طرفم اومد و خم شد و توی چشمام زل زد.
به به خانم کوچولو از خواب پاشدن...
چشمام داشت از تعجب از تو حدقه بیرون میزد!
من کجام اینجا کجاست؟
جات امنه... امن تر از جای پول بی زبون بابای من...
دستامو بسته بودن به صندلی تو یه اتاق بودم به نظر اتاق کار بود.
بابا شما چرا کینه شتری به دل می‌گیرید طوری نشده که... آقای؟
نصیری ام... کوهستان نصیری... تو همون نصیری بگو...
از شنیدن اسمش ناخوداگاه به خنده افتادم. حالا نخند کی بخند. اصلا موقعیتم یادم رفت. اما چنان فریادی بر سرم زد که فکر کنم دیگه تا عمر دارم نخندم!
واسه چی میخندی؟
با همون لبخند کوچک ته نشین شده سرمو پایین انداختم. گفتم
آخه اسمتون خیلی به خودتون میاد، پرجذبه اس... ببخشید من حالم زیاد خوب نیست... ولی بخدا این کارتون درست نیس من دانشجوام بذارید برم به درس و زندگیم برسم... بابای من اینجوری پول شما رو پس نمیده... تازه یه نون خور کمتر، خوشحالم میشه. من بابامو میشناسم به جون تو... یعنی شما
میشه کم وراجی کنی من اعصاب ندارم حالیته کوچولو...
آروم سرتکان دادم ولی سوالام یکی دو تا نبود سرمو یکم بالا آوردم و با خجالت گفتم:
با من می‌خواید چی کار کنید آقای نصیری؟
یکم نگام کرد و خندید ولی دوباره سخت شد:
وراجی نکن حالیت میشه یا نه؟ بچه خوبی باش اصلا به فکر فرارنباش که اگه فرار کنی بگیرمت حسابت با نکیر و منکره... اوکی میرم برمیگردم
همینکه درو بهم زد و رفت قهقهه خندم اتاقو منفجر کرد
 وای کوهستان... بابات باید اسمتو رو میذاشت تخته سنگ یا... قله اورست
داشتم میخندیدم که اومد تو و گفت :
چیزی گفتی
با ترس گفتم: نه... نه... .

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 193 تاريخ : جمعه 24 آذر 1396 ساعت: 19:16

خبرنامه