کتاب رمان بدون تو هرگز به نقل از زبان همسر و فرزند شهید سید علی حسینی نوشته شده است. هانیه دختری است که برای رهایی از سختگیریهای پدرش و علیرغم اصرارهای او برای ازدواج با کسانی که معرفی میکند جوانی رو انتخاب میکند که به شدت با تمام انتخابهای پدرش در تضاده است و…
در قسمتی از کتاب رمان بدون تو هرگز میخوانید:
بعد از این سناریوی مفصل، داستان عروس شدن من شروع شد، اما هر خواستگاری میومد جواب من نه بود و بعدش باز یه کتک مفصل! علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش میاومد، ولی من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم، ترجیح میدادم بمیرم اما ازدواج نکنم.
هر خواستگاری که زنگ میزد مادرم قبول میکرد... زن صاف و سادهای بود! علی الخصوص که پدرم قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه... تا اینکه مادر علی زنگ زد و قراره خواستگاری رو گذاشت.
شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد... طلبه است؟ چرا باهاشون قرار گذاشتی؟ ترجیح میدم آتیشش بزنم اما به این جماعت ندم... عین همیشه داد میزد و اینهارو میگفت... مادرم هم بهانههای مختلف میآورد... آخر سر قرار شد بیان که آبرومون نره، اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون، ولی به همین راحتیها نبود. من یه ایده فوق العاده داشتم! نقشهای که تا شب خواستگاری روش کار کردم. به خودم گفتم(خودشه هانیه! این همون فرصتیه که از خدا خواسته بودی، از دستش نده)
علی جوان گندم گون،لاغر و بلند قامتی بود... نجابت چهرهاش همون روز اول چشمم رو گرفت. کمی دلم براش میسوخت، اما قرار بود قربانی نقشه من بشه.
یک ساعت و نیم با هم صحبت کردیم. وقتی از اتاق اومدیم بیرون... مادرش با اشتیاق گفت: به به، چه عجب! هر چند انتظار شیرینی بود، اما دهنمون رو هم میتونیم شیرین کنیم یا...
مادرم پرید وسط حرفش... حاج خانم، چه عجله ایه؟ اینها جلسه اول همدیگه رو دیدن، شما اجازه بدید ما با هم یه صحبت کنیم بعد.
ولی من تصمیمم رو توی همین یه جلسه گرفتم... اگر نظر علی آقا هم مثبت باشه، جواب من مثبته...
برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 124