دانلود کتاب رمان کاغذ بی خط

ساخت وبلاگ

کتاب کاغذ بی خط روایت آدم‌هایی است که زندگی بزرگشان می‌کند و با تمام فراز فرودهاش و اتفاقات پیش بینی نشده‌اش باعث رشدشان می‌شود.

در قسمتی از رمان کاغذ بی خط می‌خوانیم:

حالا ارغوان جان اینارو گفتم که چیزی دیگه‌ای بگم. سایه هم چند روزه دیوونه‌ام کرده که به ارغوان چیزی نگو عصبی میشه. ولی مادر به خدایی که بالا سرمون شاهده اگر نیتم چیزی جز خیر باشه... بالاخره تو هم با سایه هیچ فرقی برای من نداری... جوونی... خشگلی... با سلیقه‌ای... هنرمندی... بالاخره تو هم یه همدم نیاز داری... یکی که کنارت باشه، مردت باشه... این هم جوونه... باید به زندگی برگرده... گفتم بیاد یه بار همو ببینید بلکه بختتون به هم گره خورد.
من قصد ازدواج ندارم زهرا خانم.
ببین مادر می‌دونم قصد نداری اما بیا یه بار اینو ببین... روی منو زمین ننداز...
جلوی خانه‌شان رسیده بودند... کیسه‌های زهرا خانم را زمین گذاشته بود.
زهرا خانوم من امروز حالم اصلاً مساعد نیست... اجازه بدید بعداً حرف می‌زنیم.
باشه مادر... فقط بهش فکر کن... بعداً به من خبر بده...
در خانه را که بسته بود پشت در مچاله شده بود... چه به سر ارغوان سی ساله آمده بود که شده بود مایهٔ ترحم؟... امیر ارسلان متین می‌خواست کمکش کند... زهرا خانم می‌خواست شوهرش دهد... بچه‌های آقای مستوفی می‌خواستند کافه‌اش را از چنگش درآورند.

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 129 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 17:08

خبرنامه