کتاب رمان آشوب نوشته رویا رستمی داستان زندگی دختری است که به پدر خود را از دست میدهد و به این خاطر مجبور میشود همراه با نامادریاش از خانه خود دور شود و به زادگاه نامادریاش برود. نامادری او برادری مغرور و جذاب دارد که این دختر با او مواجه میشود.
در قسمتی از رمان آشوب میخوانیم:
آروم باش فردین میشنوه.
اتفاقا دارم میگم بشنوه.
فردین اینجا خونهی منه دیگه داری زیادهروی میکنی.
خونهی شما بود خواهر، فرهاد مرد اینجا فقط ماتمکدهی عشقتون شده.
فردین؟
چیه دروغ میگم؟ مگه بخاطر فرهاد نبود پا رو دل بابا و مامان گذاشتی و اومدی زن مردی شدی که زن طلاق داده با یه بچه سه ماهه؟ مگه همین کارات بابا و مامانو دق نداد؟ حالا دیگه چته؟ بند اون دختربچهای؟ لازم نیست براش دل بسوزونی، سر مراسم که فامیلاش خیلی براش بال بال میزدن.
فردین اون دختر منه انگار یادت رفته؟
فردین پر از تمسخر گفت: دخترت؟ دقیقا چه نوع دختری؟ غیر از اینکه فقط بزرگش کردی؟ وظیفهات که نبود اما تا اینجا رسوندیش از اینجا به بعدش دست خودش، میتونه روی پای خودش وایسه.
برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 167