دانلود کتاب رمان دلنواز عشق

ساخت وبلاگ

کتابدلنواز عشق به قلم مریم پیران به تحریر درآمده است. زندگی دیکته‌ای نیست که آن را به ما گفته بودند و گفته باشند و خواهند گفت! زندگی مقدمه‌اش انشایی است که تنها باید خود بنگاریم; باشد که موضوع انشای زندگیت خدا… و انتهایش نگاه او باشد… آمین خدا در مکان‌های دور از انتظار، عشق او به دست افرادی دور از انتظار… و در مواقعی تصور ناپذیر… معجزات خود را به انجام می‌رساند… غیر ممکن وجود ندارد!… همیشه، همیشه و همیشه امیدی هست، برای آن مهربان توانا...!

در قسمتی از رمان دلنواز عشق می‌خوانیم:

یه نگاه به ساعتم انداختم دیرم داشت می‌شد قدم‌هام و سریع‌تر برداشتم من رشتم تجربیه سال چهارم دبیرستان و هجده ساله هستم رسیدم مدرسه خیلی خلوت بود وکلاسم شروع‌شده بدبخت شدم رسیدم دم کلاس یه نفس عمیق کشیدم و چند تقه به در زدم با صدای بفرمایید وارد کلاس شدم که خانوم قربانی دبیر زیست گفت:
دلنوازجان چرا اینقدر دیراومدی دخترم؟
شرمنده یه مشکلی برام پیش اومده بود
خانوم قربانی: باشه دخترم چون بار
اولین بارته می‌بخشم می‌تونی بشینی.
چشم مرسی
رفتم نشستم کنار الناز
اشاره کرد به چشمهام و یواش پرسید چی شده باز؟ هه یعنی اینقدر تابلو بود که زود فهمید اروم زمزمه کردم: بیخیال سرش و به نشونه‌ی تاسف تکون داد و حواسش و به درس داد. اما من نمی‌تونستم تمرکز کنم ذهنم می‌رفت سراغ دوسال پیش که تو رفت و امد‌هام از مدرسه تا خونه یک مزاحم سیریش داشتم اون روز تا دیر وقت کلاس داشتم و وقتی که برگشتم کوچه‌ها خلوت بود نزدیک خونه مون بودم که یکدفعه یه ۲۰۶ سفید جلوم و گرفت وقتی پیاده شد تازه فهمیدم همون پسر مزاحم است اومد پایین و گفت: می‌خوام باهاتون حرف بزنم...

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 189 تاريخ : دوشنبه 17 مهر 1396 ساعت: 12:13

خبرنامه