دانلود کتاب رمان عروسک جون

ساخت وبلاگ

کتاب رمان عروسک جون توسط فاطمه ایمانی نوشته شده است.

می‌دونی عروسک جون وقتی دنیات به کوچیکی شهری شه که توش نگاه‌ها همه آشنان اما قلبا نا آشنان… وقتی رویاهات به طرز خنده آوری تو یه حجم سفید پیچیده و میون یه جمع سیاهپوش که چشم تو را دیدن رو ندارن به خاک سپرده می‌شه وقتی آخرش می‌فهمی همون رویاها فقط یه مشت کابوس بودن… اونجاست که حس می‌کنی دیگه چیزی برای از دست دادن نداری و به آخر خط رسیدی اما… من می‌خوام رو پاهام بمونم. فقط به خاطر تو عروسک جون…

در قسمتی از رمان عروسک جون می‌خوانید:

نمی‌خواستم برات یه وبلاگ درست کنم، نمی‌خواستم برات دفتر خاطرات پرکنم، می‌خواستم باهات حرف بزنم. با تویی که هستی و می‌تونم لم" سی" ت کنم، درکت کنم و بهت بگم چقدر دوستت دارم. من هیچ وقت عروسسک نداشتم. یعنی داشتم اما به هیچ کدو مشون حس تعلقی نداشتم. سرنوشت همه شونم تقریبا یه جور بود. یا دست و پاشون می‌شکست و من تو باغچه‌ی خونه دفن شون می‌کردم یا می‌رفت توقفسه‌ی عروسک‌های افسون خواهر کوچیکترم که مادر بهتری ایشان را برا بود. اما حالا که تنها شدم، حالا که همه‌ی راهها جلو چشمهم دیوار شدن، حالا که تو این قفس تنگ روزمره گی‌هام اسمیرم، می‌خوام با تو حرف بزنم. با تویی که قراره عروسک جون من باشی و من قرار نیست به هیچ قیمتی از دستت بدم. شاید الان فقط یه برآمدگی کوچیک ویه حجم هلالی تو بطنم باشی اما زنده‌ای و با زنده تو را بودن و این سماجت دوست داشتنیت برای ادامه دادن وادارم کردی دوباره بلند شام و برای زندگی جفتمون تلاش کنم. می‌دونی عروسسک جون دلم از این آدما خیلی گرفته. از این آدما که تا قصه مو
شنیدن گفتن: حقش بود. هرکی خربزه می‌خوره پای لرزشم می‌شینه... افسانه لیاقتش بیشتر از این نبود...

کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 165 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 10:58

خبرنامه