دانلود کتاب رمان بادیگارد

ساخت وبلاگ

کتاب رمان بادیگارد درمورد دختری به نام آوا است که بخاطر شغل پدرش باید همیشه بادیگارد همراهش باشد. ولی آوا از سر لجبازی با پدرش بادیگاردها را فراری می‌دهد و عقیده داره که خودش می‌تواند از خودش دفاع کند.

در قسمتی از رمان بادیگارد می‌خوانید:

یکم که گذشت احساس کردم یکی داره تعقیبم می‌کنه. خیلی ترسیدم، یعنی ممکنه دشمنای بابا باشن؟ یا شاید دزده. شاید هم کسی نیست و من الکی ترسیدم. همینجور دنبالم بود تا اینکه تصمیم گرفتم یه کاری کنم. دست کردم توی کیفم که یه صدا از پشت بهم گفت: تکون نخور.
سر جام ایستادم، کوچه خلوتی بودیم و پرنده هم پر نمی‌زد. باز صدا گفت: آروم بچرخ سمت من.
من: با من چیکار داری؟ پول می‌خوای؟
همونجور که گفت آروم چرخیدم، کوچه تاریک بود و صورتش رو نمی‌دیدم. اما اسلحشو می‌دیدم که توی دستشه و منو نشونه گرفته.
مرد اسلحه دار گفت: دستتو از توی کیفت در بیار و بذار روی سرت.
من: توی دستم چیزی نیس، فقط کلیده.
مرد: گفتم دستتو در بیار.
من: باشه باشه، شلیک نکن.
چاقویی که کامی بهم داده بود رو توی آستینم قایم کردم و دستمو گذاشتم
پشت سرم. چاقو رو باز کردم.
مرد: حیف دختر خوشگلی مثل تو نیست که بره زیر خاک؟ حیف که بابات حرف گوش نمی‌ده و زیاد توی کار ما فضولی می‌کنه.
تا صدای چخماق تفنگ رو شنیدم با یه حرکت غافلگیر کننده با چاقو زدم به شکمش. همین که از درد دولا شد روی شکمش، با پا زدم توی سرش و بعد زدم به پاش که افتاد زمین و من زود فرار کردم. نمی‌دونم اگه به زور بابا کاراته یاد نگرفته بودم الان چیکار می‌خواستم بکنم؟ به وسط کوچه که رسیدم صدای درگیر شگدن شگنیدم. به عقس که برگشگتم باز همون مردی بود که توی بهشگت زهرا دیده آن را بودم.

کلمات کلیدی: دانلود رمان اجتماعی، دانلود رایگان کتاب بادیگارد، دانلود pdf رمان بادیگارد، دانلود پی دی اف رمان بادیگارد، رمان اجتماعی، دانلود رمان بادیگارد، رمان عاشقانه، دانلود رمان عاشقانه

کتابراه - دانلود کتاب

دسترسی آسان به هزاران کتاب، رمان و مجله با اپلیکیشن کتابراه

نصب رایگان

دانلود کتاب رمان بادیگارداین کتاب را از طریق ایمیل به دوستان خود معرفی کرده و به آنها هدیه کنید.
کتاب سبز...
ما را در سایت کتاب سبز دنبال می کنید

برچسب : دانلود,کتاب,رمان,بادیگارد, نویسنده : رضا رضوی ketabsabz بازدید : 162 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 21:55

خبرنامه