کتاب رمان درگیر رؤیای توام به قلم مبینا قسمتی به تحریر در آمده است. این رمان داستان دختری بازیگوش است که علاقهای به خانوادهی خود ندارد و توسط چند گروگان گیر دزدیده میشود و ...
nدر بخشی از رمان درگیر رویای توام را میخوانید:
پسرخوشگله: توعقل داری؟
نه بابا عقل چیه تا تو رو دارم عقل بیکاره...
بلند زد زیر خنده، طوری که حس کردم سقف خونه ترک برداشت.
هوشنگ این دختر و از کجا اوردی؟
عه پس اسم این چلغوز هوشنگه، بهش میاد اخه خیلی میلنگه.
پسر خوشگله بلند تراز قبل زد زیرخنده.
فکر کنم دلقک سال 139... شدم رفت، اینا منو به عنوان گروگانگیر آوردن یا دلقک که نقش خندوندنشون رو داره؟
هوشنگ با اخم: طاها ببند دهنتو تا نزدم نفلت نکردم.
وای اسمش طاهاِ، چه بهشم میادا.
طاها دهنش روبست ولی داشت از زور خنده سرخ میشد.
هوشنگ اخم کرده بود شدید به طوری که ابروهای پت و پهنش داشت در میومد...
من این خانوم و از دیوونه خونه امین آباد آوردم ولی ای کاش نمیاوردم، فکر نکنم این وخانوادشم بخوان ولی مثل این که باید پسش بدیم به ننه باباش.